نوشته شده توسط : ابوالقاسم

 

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت می دونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم
میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم
می دونم یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزاییکه حواسم نیست بگم خیلی دوستت دادم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری
کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاس دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه رد پای عشق بیا بی چتر زیر برف
اگه حال منو داری می فهمی یعنی چی این حرف
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری



:: بازدید از این مطلب : 789
|
امتیاز مطلب : 630
|
تعداد امتیازدهندگان : 186
|
مجموع امتیاز : 186
تاریخ انتشار : دو شنبه 5 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ابوالقاسم

 



:: بازدید از این مطلب : 891
|
امتیاز مطلب : 563
|
تعداد امتیازدهندگان : 170
|
مجموع امتیاز : 170
تاریخ انتشار : جمعه 13 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ابوالقاسم
تو دو هفته به تو عادت کرده بودم
تو دو هفته به تو عادت کرده بودم

انگاری عاشق شدن ساعت نداره
لحظه های ما غم غربت نداره

تو رو بی وقفه می خوام نازنینم
اگر چه دل به عشق عادت نداره

عمر این دلبستگی کوتاه کوتاه
لحظه ی تولد عشق نیمه ی ماه

تو دو هفته عشق و من با تو شناختم
با من از فردا بگو ای عشق دلخواه

تو دو هفته به تو عادت کرده بودم
من با او چشات رفاقت کرده بودم

روزی صد بار پیش این دل دیوونه
از نبودنت شکایت کرده بودم

تو دو هفته زندگی رنگ امید داشت
دفتر تاریک قلب من سفید شد

تو چی کار کردی که تو این فرصت کم
اون گذشته های غمگین ناپدید شد

بگو از عاشق شدن تو خواب و رویا
از شکفتن تو نگاه اطلسی ها

من تو رو از قصه ی چشات شناختم


بیا همسفر بشیم تا ته دنیا

عمر این دلبستگی کوتاه کوتاه
لحظه ی تولد عشق نیمه ی ماه

تو دو هفته عشق و من با تو شناختم
با من از فردا بگو ای عشق دلخواه

تو دو هفته به تو عادت کرده بودم
من با او چشات رفاقت کرده بودم

روزی صد بار پیش این دل دیوونه
از نبودنت شکایت کرده بودم

تو دو هفته زندگی رنگ امید داشت
دفتر تاریک قلب من سفید شد

تو چی کار کردی که تو این فرصت کم
اون گذشته های غمگین ناپدید شد

تو دو هفته زندگی رنگ امید داشت
دفتر تاریک قلب من سفید شد

تو چی کار کردی که تو این فرصت کم
اون گذشته های غمگین ناپدید شد

تو دو هفته به تو عادت کرده بودم
تو دو هفته به تو عادت کرده بودم


:: بازدید از این مطلب : 872
|
امتیاز مطلب : 394
|
تعداد امتیازدهندگان : 111
|
مجموع امتیاز : 111
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ابوالقاسم


میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه
که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...
آهای ای هم اتاقی . بیار شمع و چراغی
که شاید روی عشقو ببینم اتفاقی
ببین خورشید چشمام اسیر این چراغه
تموم خواسته من . همین یک اتفاقه
میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه

که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...
به گل حاجت ندارم . گلو ننداز تو راهم
که یک باغ گل ناز . شکفته تو نگاهم
چشام تو چشمت انگار . گل نرگس تو آبه
به این گلدون زیبا . بذار آفتاب بتابه
میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه
که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...
آهای تشنه . چقدر ابر دلم داره بهونت
داره عشق میچکه از نفس خیسم رو گونت
آهای تشنه . همه بارون احساسم از آنت
عجب دریا دلی هستم تو شوق بیکرانت
میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه

که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...
آهای ای هم اتاقی . بیار شمع و چراغی
که شاید روی عشقو ببینم اتفاقی
ببین خورشید چشمام اسیر این چراغه
تموم خواسته من . همین یک اتفاقه
میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه

که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...

آهای تشنه . چقدر ابر دلم داره بهونت
داره عشق میچکه از نفس خیسم رو گونت
آهای تشنه . همه بارون احساسم از آنت
عجب دریا دلی هستم تو شوق بیکرانت

میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه

که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...



:: بازدید از این مطلب : 875
|
امتیاز مطلب : 521
|
تعداد امتیازدهندگان : 163
|
مجموع امتیاز : 163
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ابوالقاسم

گر با دل مهربان تو من بی وفا شده ام، پشیمانم
اگر غیر تو در جهان به کسی آشنا شده ام، پشیمانم

امیدم تویی، نا امیدم مکن، جز تو یاری نکنم
سحر شد بگو با کدام آرزو، سر به بالین گذارم

به عشقت قسم، بر دو چشمت قسم
جز تو گر با کسی همنوا شده ام
پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم

چرا پشت پا بر جهان نزنم
به دست خود آتش به جان نزنم
بگو با همه بی پناهی خود
چرا شعله بر آشیان نزنم

عهدی که چشم مست تو بستم
دیوانگی کردم آن را شکستم
خدا داند، خدا داند
جز تو گر با کسی همنوا شده ام
پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم

می میرم از این پریشانی
دردا که هرگز نمی دانی
با من چه کرد این پشیمانی
حال با خدای خود گفتگو دارم
عشق گذشته را آرزو دارم
خدا داند، خدا داند
امید دل ناامیدم تویی، جز تو یاری ندارم
سحر شد بگو با کدام آرزو، سر به بالین گذلرم

به عشقت قسم، بر دو چشمت قسم
جز تو گر با کسی آشنا شده ام
پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم، پشیمانم



:: بازدید از این مطلب : 771
|
امتیاز مطلب : 328
|
تعداد امتیازدهندگان : 105
|
مجموع امتیاز : 105
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ابوالقاسم

با تو هستم ای مسافر ، ای به جاده تن سپرده
ای که دلتنگی غربت ، منو از یاد تو برده ، منو از یاد تو برده
هنوزم هوای خونه ، عطر دیدار تو داره
گل به گل ، گوشه به گوشه تو رو یاد من می آره
با تو من چه کرده بودم که چنین مرا شکستی
بی وداع و بی تفاوت ، سرد و بی صدا شکستی ، سرد و بی صدا شکستی

به گذشته بر می گردم به سراغ خاطراتم
تازه می شود دوباره از تو داغ خاطراتم
به تو می رسم همیشه ، در نهایت رسیدن
هر کجا باشی و باشم به تو بر می گردم از من
این تویی همیشه ی من ، توی آینه ی تقدیر
با همه شکستم از تو ، نیستم از دست تو دلگیر

با تو من چه کرده بودم که چنین مرا شکستی
بی وداع و بی تفاوت ، سرد و بی صدا شکستی ، سرد و بی صدا شکستی

به گذشته بر می گردم به سراغ خاطراتم
تازه می شود دوباره از تو داغ خاطراتم

به تو می رسم همیشه ، در نهایت رسیدن
هر کجا باشی و باشم به تو بر می گردم از من
این تویی همیشه ی من ، توی آینه ی تقدیر
با همه شکستم از تو ، نیستم از تو دست دلگیر

با تو من چه کرده بودم که چنین مرا شکستی
بی وداع و بی تفاوت ، سرد و بی صدا شکستی ، سرد و بی صدا شکستی



:: بازدید از این مطلب : 692
|
امتیاز مطلب : 346
|
تعداد امتیازدهندگان : 98
|
مجموع امتیاز : 98
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ابوالقاسم

*****
باز ای الهه ی ناز، با دل من بساز                  کین غم جانگداز، برود ز برم
گر دل من نیاسود، از گناه تو بود                    بیا تا ز سرِ، گنهت گذرم
باز،می کنم دست یاری، به سویت دراز   

بیا تا غم خود را، با راز و نیاز،

ز خاطر ببرم

گر نکند تیر خشمت، دلم را هدف ،         به خدا همچو مرغِ، پر شور و شعف

 به سویت بپرم

آن که او،به غمت، دل بندد، چون من کیست؟
ناز تو، بیش از این، بهر چیست؟
تو الهه ی نازی، در بزمم بنشین                   من تو را وفا دارم، بیا که جز این
الهه ناز

 نباشد هنرم
این همه بی وفایی، ندارد ثمر              به خدا اگر از من، نگیری خبر،
نیابی اثرم



:: بازدید از این مطلب : 696
|
امتیاز مطلب : 288
|
تعداد امتیازدهندگان : 88
|
مجموع امتیاز : 88
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ابوالقاسم

شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفا داری با تو چه دآرد سو
آفت خرمن مهر و وفایی
نو گل گلشن جور و جفایی
وز دل سنگت آه
دلم از غم خونین است
روش بختم اين است
از جام غم مستم
دشمن می پرستم
تا هستم

تو و مست از می به چمن
چون گل خندان از مستی وگریه من
با دگران در گلشن نوشی مي
من ز فراغت ناله کنم تا کی

تو و می چون ناله کشیدن ها
من و چون گل جامه دریدن ها
ز رقیبان خواری دیدن ها
دلم از غم خون کردی
چه بگویم چون کردی
دردم افزون کردی

برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفاداری
بشکستی چون زلفت عهد مرا
دریغ و درد از عمرم
که در وفایت شد طی

ستم به یاران تا چند
جفا به عاشق تا کی
نمی کنی ای گل یک دم يادم
که همچو اشک از چشمت افتادم
تا کی بي تو بود
از غم خون دل من
آه از دل تو

گر چه ز محنت خوارم کردی
با غم و حسرت یارم کردی
عشق تو دارم باز
بکن ای گل با من هر چه تواني ناز
هر چه تواني ناز
کز عشقت می سوزم



:: بازدید از این مطلب : 672
|
امتیاز مطلب : 338
|
تعداد امتیازدهندگان : 99
|
مجموع امتیاز : 99
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ابوالقاسم


اي پرنده مهاجر ، اي پر از شهوت رفتن
فاصله قد يه دنياست ، بين دنياي تو با من
تو رفيق شاپركها ، من تو فكر گلمون
تو پي عطر گل سرخ ، من حريص بوي نونم
دنياي تو بينهايت همه جاش مهموني نور
دنياي من يه كف دست روي سقف سرد يك گور
من دارم تو آدمكها ميميرم ، تو برام از پريها قصه ميگي
من توي حيله وحشت ميپوسم ، برام از خنده چرا قصه ميگي
كوچه پس كوچه خاكي ، در و ديوار شكسته
آدمهاي روستايي ، با پاهاي پينه بسته
پيش تو يه عكس تازه است واسه آلبوم قديمي
يا شنيدن يه قصه است از يه عاشق قديمي
براي من زندگي اينه ، پر وسوسه پر غم
يا مثل نفس كشيدن ، پر لذت دمادم
اي پرنده مهاجر ، اي همه شوق پريدن
خستگي كوله بار ، روي رخوت تن من
مثل يك پلنگ زخمي پر وحشته نگاهم
ميميرم اما هنوزم دنبال يه جون پناهم
نبايد مثل يه سايه ، زير پاها زنده باشيم
مثل چتر خورشيد بايد روي برج دنيا واشيم



:: بازدید از این مطلب : 648
|
امتیاز مطلب : 306
|
تعداد امتیازدهندگان : 92
|
مجموع امتیاز : 92
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ابوالقاسم

 

قصه بی سر و سامانی من گوش کنيد 

گفتگوی منو حيرانی من گوش کنيد

شرح اين قصه جانسوز نهفتن تا کی

سوختم ، سوختم اين راز نگفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کويی بوديم

ساکن کوی بت عربده جويـی بوديم

دين و دل باخته ديوانه رويی بوديم

بسته سلسله ، سلسله مويی بوديم

کس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود

يک گرفتار از اين جمله که هستند نبود

نرگس غمه زنش اين همه بيمار نداشت

سنبل پر شکنش هيچ گرفتار نداشت

اين همه مشتری و گرمی بازار نداشت 

يوسفی بود ولی هيچ خريدار نداشت

اول آن کس که خريدار شدش من بودم 

باعث گرمی بازار شدش من بودم

گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت

با دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت

با دل پر گله از نا خوشی روی تو رفت

حاش آلله که وفای تو فراموش کند

سخن مصلحت آميز کسان گوش کند



:: بازدید از این مطلب : 675
|
امتیاز مطلب : 482
|
تعداد امتیازدهندگان : 153
|
مجموع امتیاز : 153
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد